هوس (امیل زولا ))
کتاب "هوس" رمانی عشقی است که در 89 صفحه نوشته شده است. در شروع کتاب می خوانیم:
شهر کوچک "ب" غمناک و وهمناک، غریب و تنها و تبدار، چون بیماری طاعون زده، دور از آبادیهای اطراف، روی تپه ای که قدیمی ها نفرین شده اش می دانستند، نشسته بود و با حسرت به جاده متروکی که از سالها قبل به دلیل اینکه راهی جدید ساخته بودند و این راه از چندین کیلومتر دورتر از شهر عبور می کرد، از اعتبار افتاده بود، می نگریست. پای تپه ای که شهر "ب" روی آن ساخته شده بود، رودخانه "شانته گلو" پرآب و خروشان، صاف و پر غرور، چون کمربندی دور شکم تپه پیچیده، بی اعتنا و مغرور می گذشت.
رهگذرانی که گذارشان به این شهر نفرین شده می افتاد، و از "ورسک" عبور می کردند، باید از روی پل سنگی رودخانه "شانته گلو" که سالها قبل استادان چیره دست آن را ساخته بودند عبور کنند تا به شهر بروند. دو طرف این پل سنگی که تاریخ ساختمانش را حتی پیرمردان شهر به درستی نمی دانستند، نرده های کوتاهی از سنگ کشیده بودند و سکوهای چندی در فرورفتگی های پل ساخته بودند که عصرها زوج های جوان، پیرمردها، پیرزنها و آنهایی که تنهایی را دوست داشتند روی آنها می نشستند و به آبهایی که روی هم می غلتیدند و شتابزده به سوی مقصدی نامعلوم میگریختند، نگاه می کردند...
برچسب: ،
ادامه مطلب