درمان شوپنهاور (اروین یالوم)
کتاب دیگری از اروین یالوم را در این بخش معرفی می کنم بنام "درمان شوپنهاور"
این رمان در سال 2005 نوشته شده است که بنظر من بسیار جذاب می باشد.
کتاب روایت زندگی روانپزشکی که به بیماری سرطان بدخیم پوست مبتلا شده است. وی پس از وقفه کوتاهی جلسات روان درمانی گروهی خود را ادامه میدهد تا تسلیم هراس از مرگ نشود. در این رهگذر نظرات آرتور شوپنهاور، فیلسوف بزرگ مطرح میشود.
یالوم در این رمان تصور میکند که فیلسوف معاصری به نام فیلیپ که فردی منزوی و بهنوعی رونوشت شوپنهاور است، به یکی از گروههای درمانی رواندرمانگر مشهوری به نام ژولیوس وارد میشود که خود به دلیل رویارویی ناگهانی با سرطان ـ و مرگ خویش ـ به مرور دوبارهی زندگی و کارش نشسته است. فیلیپ آرزو دارد با بهکارگیری اندیشههای شوپنهاور، به یک مشاور فلسفی بدل شود و برای این منظور نیازمند سرپرستی ژولیوس است. ولی ژولیوس میخواهد به کمک اعضای گروه به فیلیپ/شوپنهاور بقبولاند که این ارتباط انسانی است که به زندگی معنا میبخشد، کاری که هیچکس برای شوپنهاور تاریخی نکرد.
بریده ای از کتاب:
این موضوع اغلب مورد توجه قرار گرفته که سه انقلاب عمدهی فکری بشر، ایدهی محوریت انسان را تهدید کرده است. اول، کوپرنیک نشان داد که زمین آن مرکزی نیست که همهی اجرام آسمانی به دورش میگردند. بعد داروین روشن کرد که ما کانون زنجیرهی حیات نیستیم، بلکه مانند سایر موجودات، از تکامل اَشکال دیگر حیات به وجود آمدهایم. سوم، فروید نشان داد که ارباب خانهی خودمان نیستیم؛ به این معنا که بیشتر رفتار ما تابع نیروهایی خارج از آگاهی ماست. شکی نیست که آرتور شوپنهاور در این انقلاب فکری، نقشی برابر فروید داشت ولی هرگز به تأثیر او اذعان نشد زیرا شوپنهاور مدتها پیش از تولد فروید، فرض را بر این قرار داده بود که نیروهای زیستشناختی ژرفی بر ما حاکمند ولی ما خود را میفریبیم و فکر میکنیم خودمان آگاهانه فعالیتهایمان را برمیگزینیم.
پرتره ای از آرتور شوپنهاور
برچسب: ،