وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
داستان كوتاه بدشانسي ( آلان اي ماير) ایران فایل

ایران فایل

ایران فایل

داستان کوتاه بدشانسی ( آلان ای مایر)

در اینجا داستان بسیار بسیار کوتاه بدشانسی (58 کلمه) نوشته "آلان ای مایر" را برای تان می گذارم:

 

____  وقتی بیدار شدم تمام تنم درد می کرد و می سوخت. چشم هایم را بازکردم و دیدم پرستاری کنار تختم ایستاده.

او گفت: «آقای فوجیما. شما خیلی شانس آوردید که دو روز پیش از بمباران هیروشیما جان به در بردید. حالا در این بیمارستان در امان هستید».

با ضعف پرسیدم :«من کجا هستم؟»

آن زن گفت :«در ناگازاکی»  !  _____

Bad Luck

by Alan E. Mayer

       I awoke to searing pain all over my body. I opened my eyes and saw a nurse standing by my bed.
       “Mr. Fujima,” she said. “You were lucky to have survived the bombing of Hiroshima two days ago. But you’re safe now here in this hospital.”
       Weakly, I asked, “Where am I?”
       “Nagasaki,” she said.

 



برچسب: ،
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۱ شهریور ۱۴۰۲ساعت: ۰۷:۵۷:۳۲ توسط:ایران فایل موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :