كتاب "هوس" رماني عشقي است كه در 89 صفحه نوشته شده است. در شروع كتاب مي خوانيم:
شهر كوچك "ب" غمناك و وهمناك، غريب و تنها و تبدار، چون بيماري طاعون زده، دور از آباديهاي اطراف، روي تپه اي كه قديمي ها نفرين شده اش مي دانستند، نشسته بود و با حسرت به جاده متروكي كه از سالها قبل به دليل اينكه راهي جديد ساخته بودند و اين راه از چندين كيلومتر دورتر از شهر عبور مي كرد، از اعتبار افتاده بود، مي نگريست. پاي تپه اي كه شهر "ب" روي آن ساخته شده بود، رودخانه "شانته گلو" پرآب و خروشان، صاف و پر غرور، چون كمربندي دور شكم تپه پيچيده، بي اعتنا و مغرور مي گذشت.
رهگذراني كه گذارشان به اين شهر نفرين شده مي افتاد، و از "ورسك" عبور مي كردند، بايد از روي پل سنگي رودخانه "شانته گلو" كه سالها قبل استادان چيره دست آن را ساخته بودند عبور كنند تا به شهر بروند. دو طرف اين پل سنگي كه تاريخ ساختمانش را حتي پيرمردان شهر به درستي نمي دانستند، نرده هاي كوتاهي از سنگ كشيده بودند و سكوهاي چندي در فرورفتگي هاي پل ساخته بودند كه عصرها زوج هاي جوان، پيرمردها، پيرزنها و آنهايي كه تنهايي را دوست داشتند روي آنها مي نشستند و به آبهايي كه روي هم مي غلتيدند و شتابزده به سوي مقصدي نامعلوم ميگريختند، نگاه مي كردند...
هوس (اميل زولا)
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
ژرمينال (Germinal) سيزدهمين كتاب از مجموعهٔ خانوادهٔ روگن ماكار است كه در سال ۱۸۸۵ منتشر شد و يكي از زيباترين و معروف ترين كتاب هاي نويسنده بزرگ فرانسوي اميل زولا است.
پس زمينه و شالوده اصلي داستان درباره مشكلات قشر كارگر و اعتصاب كردن آنها است. ماجرا در معدن زغالسنگي در شمال فرانسه اتفاق ميافتد. نويسنده، داستان يك معدن زغال سنگ را روايت ميكند. كاركتر مهم اين كتاب شخصي است كه پسر كارگري دارد بنام ژروز ماكار (شخصيت اصلي رمان آسوموار) كه پسر او، اِتيِن لانتيه، طي يك درگيري با كارفرماي خود از كار بركنار مي شود و مدتي بعد در معدني شروع به كار مي كند ولي باز هم نميتواند در اين شغل جديد آرام بگيرد، زيرا نمي تواند شرايط مانند بردگي را تحمل كند. از اين رو برنامه اي مي ريزد و با كمك چند نفر سعي ميكند مبارزه اي را با اين معدن ها و كارفرماهاي بيرحم آنها شروع كند و صداي اعتراض خود را به گوش آنها برساند.
ژرمينال (اميل زولا)
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۱ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۰۷:۵۸:۰۰ توسط:ايران فايل موضوع:
نظرات (0)
خلقيات ما ايرانيان، نام كتابي از محمدعلي جمالزاده است كه در سال ۱۳۴۳ نوشته شد و درسال ۱۳۴۵ انتشار يافت. اين كتاب يك رمان نيست، بلكه يك اثر انتقادي راجع به رفتار ايرانيان است كه نظرات ۲۹ نفر از اروپائيان را نسبت به ايرانيان بازنشر ميكند. نقدهاي جمالزاده بر جامعۀ ايراني با واكنشهاي تند حكومت روبرو شد. ظاهرا پس از يك سال از انتشار كتاب از محتواي آن باخبر ميشوند! در سال ۱۳۴۶ آن را جمع آوري كرده و گذرنامۀ ايراني نويسنده و همسرش را تا دوسال توقيف كردند.
گزيده اي از كتاب:
ميرزا آقاخان كرماني در كتاب «سي مقاله» در حق هموطنان خود چنين نوشته است : « كمتر كسي از اهالي ايران است كه ميرغضبي نداند يا ستم و تعدي نداند و ظلم و بيانصافي نپرورد و تمام سكنهٔ آن ويران و خرابه از طبقهٔ حكماء و وزرا گرفته تا حمال و بقال همه ستمگر و بيمروت و همه خونخوار و بيمرحمت و همه فرياد دارند كه چرا ما ميرغضب باشي نيستيم و همه ميخواهند ظالم منفرد و حاكم مستبد و جلادباشي باشند.»
سر هنري پاتينجر نوشته است: «در ميان خودي ايرانيان با همرديف و همشأن خويش مهربان و مؤدبند ولي در مقابل برتر از خود خاضع و متواضع و نسبت بزيردستان زورگو و متكبرند. تمام طبقات وقتي كه مورد مناسبي پيدا شود متساويا خسيس و فرومايه و نادرستند و نيز از تفتين و جاسوسي در استفاده از آنچه خودشان استعداد فوقالعاده ميخوانند اباء ندارند، دروغ را در صورتي كه موجب تسهيل انجام منظورشان باشد نه فقط مجاز بلكه خيلي هم بجا ميدانند. از حسننيت و بلندنظري و حقشناسي تماما بيگانهاند. در پايان اين گفتار راجع باخلاق ايراني بدون هيچگونه بيم و انكار در اثر مشاهدات شخصي خودم اصافه ميكنم كه بنظر من ايراني در حال حاضر منشأ هر نوع جور و شقاوت و زبوني و بيدادگري و بزور تصرف مال غير ميباشد و مايهٔ ننگي است كه طبيعت بشري را آلوده ساخته و در هيچ دوره و در ميان هيچ ملتي مانند آن ديده شده است.»
جيمز موريه انگليسي مي نويسد: "در تمام دنيا مردمي به لاف زني ايرانيان وجود ندارد. لاف و گزاف اساس وجود ايرانيان است. هيچ ملتي هم مانند ايرانيان منافق نيست و چه بسا همان موقعي كه دارند با تو تعارف ميكنند بايد از شرشان بر حذر باشي... عيب ديگري هم كه دارند دروغگوئي است كه از حد تصور خارج است.. يكي از وزرا به يكي از اعضاي سفارت فرانسه مي گفت «ما در روز پانصد بار دروغ مي گوئيم و با وجود اين كارمان هميشه خرابست»... ايرانيان لبريزند از خودپسندي و شايد بتوان گفت كه در تمام دنيا مردمي پيدا نشود كه باين درجه بشخص خودشان اهميت بدهند و براي خودشان اهميت قايل باشند."
خلقيات ما ايرانيان دانلود
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۱ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۰۷:۵۷:۵۹ توسط:ايران فايل موضوع:
نظرات (0)
كتاب ديگري از اروين يالوم را در اين بخش معرفي مي كنم بنام "درمان شوپنهاور"
اين رمان در سال 2005 نوشته شده است كه بنظر من بسيار جذاب مي باشد.
كتاب روايت زندگي روانپزشكي كه به بيماري سرطان بدخيم پوست مبتلا شده است. وي پس از وقفه كوتاهي جلسات روان درماني گروهي خود را ادامه ميدهد تا تسليم هراس از مرگ نشود. در اين رهگذر نظرات آرتور شوپنهاور، فيلسوف بزرگ مطرح ميشود.
يالوم در اين رمان تصور ميكند كه فيلسوف معاصري به نام فيليپ كه فردي منزوي و بهنوعي رونوشت شوپنهاور است، به يكي از گروههاي درماني رواندرمانگر مشهوري به نام ژوليوس وارد ميشود كه خود به دليل رويارويي ناگهاني با سرطان ـ و مرگ خويش ـ به مرور دوبارهي زندگي و كارش نشسته است. فيليپ آرزو دارد با بهكارگيري انديشههاي شوپنهاور، به يك مشاور فلسفي بدل شود و براي اين منظور نيازمند سرپرستي ژوليوس است. ولي ژوليوس ميخواهد به كمك اعضاي گروه به فيليپ/شوپنهاور بقبولاند كه اين ارتباط انساني است كه به زندگي معنا ميبخشد، كاري كه هيچكس براي شوپنهاور تاريخي نكرد.
بريده اي از كتاب:
اين موضوع اغلب مورد توجه قرار گرفته كه سه انقلاب عمدهي فكري بشر، ايدهي محوريت انسان را تهديد كرده است. اول، كوپرنيك نشان داد كه زمين آن مركزي نيست كه همهي اجرام آسماني به دورش ميگردند. بعد داروين روشن كرد كه ما كانون زنجيرهي حيات نيستيم، بلكه مانند ساير موجودات، از تكامل اَشكال ديگر حيات به وجود آمدهايم. سوم، فرويد نشان داد كه ارباب خانهي خودمان نيستيم؛ به اين معنا كه بيشتر رفتار ما تابع نيروهايي خارج از آگاهي ماست. شكي نيست كه آرتور شوپنهاور در اين انقلاب فكري، نقشي برابر فرويد داشت ولي هرگز به تأثير او اذعان نشد زيرا شوپنهاور مدتها پيش از تولد فرويد، فرض را بر اين قرار داده بود كه نيروهاي زيستشناختي ژرفي بر ما حاكمند ولي ما خود را ميفريبيم و فكر ميكنيم خودمان آگاهانه فعاليتهايمان را برميگزينيم.
پرتره اي از آرتور شوپنهاور
درمان شوپنهاور (اروين يالوم)
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۱ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۰۷:۵۷:۵۵ توسط:ايران فايل موضوع:
نظرات (0)
علي محمد افغاني ، نويسنده ايراني (متولد 1303 كرمانشاه) از نويسندگاني است كه با نوشتن رمان شوهر آهو خانم، سهم بسزايي در ادبيات ايران داشته است. وي اين رمان ارزشمند را پس آزاد شدن از زندان و در سال 1340 نوشته و منتشر كرده است.
آقاي افغاني در اين رمان بزيبايي تصوير سازي خوبي از وضعيت زنان دهه 1340 دارد. وي در اين رمان به نكوهش چند همسري مي پردازد، كه با توجه به شرايط آن زمان ايران، قدم بزرگي در اين زمينه محسوب ميگردد.
در ابتداي رمان، شعري از حافظ را مي خوانيم:
پيرانه سرم عشق جواني بسر افتاد
آن راز كه در دل بنهفتم بدر افتاد
از راه نظر مرغ دلم گشت هواگير
اي ديده نگه كن كه بدام كه در افتاد
سيد ميران سرابي، صاحب نانوايي و رئيس صنف در كرمانشاه، در عصري زمستاني در رمضان ۱۳۱۳ هجري خورشيدي در دكّانش با همكاري به نامِ آقا شجاع ديدار ميكند و خبرش ميدهد كه جلسهٔ صنف پسافتاده تا پس از عيد فطر. آقا شجاع ميرود. سيد ميران در انديشهٔ آن است كه تأمين نانِ قشون را به انحصار خود درآورد. زن بسيار جواني ميآيد و از ميران، كه به جاي ترازودارِ قهركردهاش پشت ترازو ايستاده، نان ميخرد. زيبايي و ملاحت زن به دل ميران مينشيند. ديگر بار زن با پسركي فرّخنام كه فرزند صاحبخانهاش باشد برميگردد كه نان بخرد. ميران با او همصحبت ميشود، نامش را ميپرسد كه هماست، و پيميبرد كه طلاق گرفته و از همسر و فرزندان دور افتاده و نيز دور از خويشان دهنشينش در كرمانشاه تنها ماندهاست. سليمانِ كارگر ميرود پي آرد فردا، حبيبِ ترازودار برميگردد، و سيد ميران در اين انديشه است كه شايد بشود واسطهٔ ازدواج هما و حبيب. ....
علي محمد افغاني - شوهر آهو خانم
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۱ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۰۷:۵۷:۵۰ توسط:ايران فايل موضوع:
نظرات (0)